Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

دلم میخواهد …

چند وقــتی کرکره دلمو بکشم پاییـــن …

یه پارچـــه سیـاه بزنم درش و بنـویسم:

کسی نمـــــــرده

فقط دلـــــــــم گرفتــــــه…!

 

+نوشته شده در جمعه 24 مرداد 1393برچسب:دلم میخواهد …,حس زیبا,درد دل,دلنوشته,عکس ,زیبا,کرکره,پارچه,سیاه,شعر تنهایی,شعر جدایی,شعر ,ساعت10:26توسط وحید SODAGAR | |

 

 نه تــوان خواســتن دارم
 
نه تــــــوان فرامـــــــــوش کــردن
 
سهــــم مـن از تـو چیســـت ؟
 
فقــــط دلتــــنگی ...
 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

اینهمه , شب که گذشت

    اینهمه گریه که من سر دادم

       بیهودست

          رفت که رفت

       آنکه چشم سیهش برد دل و جانم را

    او که آهنگ صدایش کرد مدهوش مرا

دیگر نیست

رفت که رفت

   کشت مرا

     کشت احساس مرا

       ای دریغا که من گمگشته

         همچنان حیرانم

          که چرا برد مرا از من خویش

            شاید این جان , که از من بگریخت

               رفته باشد به تمنای بهشت

                  لیک چه سود

                       من درین خاموش بیداری صبح ویرانم

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟

یادم را پاک کنی ،  عشقم  را چه می کنی؟

اصلا همه را پاک کن ، هر آنچه از من داری...

از من که چیزی کم نمی شود !

فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
 
شاید نکند آن را هم پاک کرده ای؟ نه شدنی نیست...!

نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی ...

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

حــــــق النــــاس همیـــشه پــول نیـــــست

گاهــــــــــی...

"دل " است ...

دلــــی که بایـــد میــــدادی و نـــدادی...

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

کـــاش در سرزمیــــن مــــن ..

بـــه جـــآی حجـــآب وحـــــیا..

شـــــرافـــت اجـــباری بـــــود!

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

      باز تاس می اندازم ‎
        وباز می بازم تمام قلب عاشقم را ‎
           باز تاس می اندازی‎
              وبازمی بری تمام هستیم را ‎
                 من برنده ترین بازنده قمار عشقم

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

آنچه نامش زندگی بود ما را کشت

مانده ام آنچه نامش مرگ است با ما چه می کند..............

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

 

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

مثلِ همیشه برای تو می نویسم


تو...

به نیت هر که دوست داری بخوان …
 
جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن
 
 
 

عــــــزیـــــزم ..!

وقــــــــتی گنـــــــــد زدى به زنـــــدگــــی طــــــرف ..،

حداقــــــل وقـــــت رفــــــتن ، دهــــنتو بــــــــبند ..،

نگــــــو قسمــــــت نشــــــــــــــــد ..!!

בیشَب פֿـבا آهِسـتـﮧ בر گُوشَـم گُفت :

בیگـﮧ بَســـﮧ !

بارانَــم از اَشڪهایت פֿـجاَلت مے ڪــَشـב ...!!!

احساس میکنم بد بازی را باختم..حواست هست؟!
 

من یارت بودم نه حریفت!
 

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:یار,احساس,بد,بازی,باختن,حریف,یار,حواس,شعر جدایی,شعر تنهایی,شعر ,کارتپستال,کارتپستال تنهایی,ساعت11:19توسط وحید SODAGAR | |

قرعه کشی تمام شد و تو به اسم دیگری در امدی..!
 

تقدیر جای خود !!!
 

اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی.
 

 

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:قرعه کشی,تمام,اسم,دیگر,تقدیر,لااقل,اسم,کیسه,انداختن,شعر تنهایی,شعر جدایی,شعر,عکس خیانت,عکس جدایی,عکس تنهایی,عکس,ساعت10:58توسط وحید SODAGAR | |

 می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم تا که در آن نقطه ی دور

شست و شویش دهم از رنگ گناه

شست و شویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه


می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد..می رقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم خنده به لب خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاص

+نوشته شده در دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:وداع,تنهایی,امید,عبث,غنچه,عشق,شعر تنهایی ,شعر جدایی,شعر,عکس وداع,عکس,,ساعت13:58توسط وحید SODAGAR | |

نمي دانم چرا هروقتي كه راه زندگي هموار ميگردد

بشر تعقيرحالت مي دهدخونخوارميگردد

به وقت عيش ونوش مينوازد ساز بي ديني

به وقت تنگدستي مومن وديندار ميگردد

دراين دنيا كه حتي ابر نميگريد به حال ما

همه از ما گريزانند تو هم بگذر ازاين تنها

 

رفيقان يك به يك رفتند مرا با خود رها كردند

همه خود درد من بودند گمان كردم كه هم دردنند

اگر يار مرا ديدي به خلوت بگو اي بي وفا ای بی موروت

غم دادي غم خواري نكردي جوابت باشد به فرداي قيامت

 

در جوانی آنقدر آه کشیدم که ز جان سیر شدم

   صورتم گر چه جوان است ولی پیر شدم

     من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

       قفسم به باغی ببرید و دلم شاد کنید

      در جوانی ناله ها کردم کسی یادم نکرد

     در قفس جان دادم و صیّاد آزادم نکرد

   دیدی ای دل که دگر بار غم عشق چه کرد

 چون شد دلبر و با یار وفا دار چه کرد

 

 دلم با عشق تو عاشق ترین شد

تمام لحظه هایم بهترین شد

ولی بی مهریت کار دلم ساخت

دل تنهای من تنها ترین شد...

 

+نوشته شده در جمعه 2 فروردين 1392برچسب:دل,عشق,شکستن,لحظه,بهترین,تنها,تنهاترین,مهر,شعر زیبا,شعر تنهایی,شعر جدایی,قلب,عکس قلب,ساعت14:11توسط وحید SODAGAR | |

 

حالمان بد نيست غم کم می‌خوريم 

کم که نه هرروز کم کم می‌خوريم 

آب می‌خواهم سرابم می‌دهند 

عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند 

خود نمی‌دانم کجا رفتم به خواب 

از چه بيدارم نکردی آفتاب؟ 

خنجری بر قلب بيمارم زدند 

بيگناهی بودم و دارم زدند

دشنه اي نامرد بر پشتم نشست

از غم نامردمي پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد 

يک شب داد آمد و بيداد شد 

عشق آخر تيشه زد بر ريشه‌ام 

تيشه زد بر ريشه انديشه‌ام 

عشق اگر اين است مرتد می شوم 

خوب اگر اين است من بد می شوم

بس کن اي دل نابساماني بس است

کافرم! ديگر مسلماني بس است

در ميان خلق سر در گم شدم

عاقبت آلوده ي مردم شدم

بعد ازاين با بي کسي خو مي کنم

هر چه در دل داشتم رو مي کنم

نيستم از مردم خنجر بدست

بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

بت پرستم،بت پرستي کار ماست

چشم مستي تحفه ي بازار ماست

درد مي بارد چو لب تر مي کنم

طالعم شوم است باور مي کنم

من که با دريا تلاطم کرده ام

راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟

قفل غم بر درب سلولم مزن

من خودم خوش باورم گولم مزن

من نمي گويم که خاموشم مکن

من نمي گويم فراموشم مکن

من نمي گويم که با من يار باش

من نمي گويم مرا غم خوار باش

من نمي گويم، دگر گفتن بس است

گفتن اما هيچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شيرين! شاد باش

دست کم يک شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما ياري نبود

قصه هايم را خريداري نبود

واي! رسم شهرتان بيداد بود

شهرتان از خون ما آباد بود

از درو ديوارتان خون مي چکد

خون من،فرهاد،مجنون مي چکد

خسته ام از قصه هاي شوم تان

خسته از همدردي مسموم تان

اينهمه خنجر دل کس خون نشد

اين همه ليلي،کسي مجنون نشد

آسمان خالي شد از فريادتان

بيستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پيشه ام

بويي از فرهاد دارد تيشه ام

عشق از من دورو پايم لنگ بود

قيمتش بسيار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پايم خسته بود

تيشه گر افتاد دستم بسته بود

هيچ کس اشکي براي ما نريخت

هر که با ما بود از ما مي گريخت

چند روزي هست حالم ديدنيست

حال من از اين و آن پرسيدنيست

ما ز ياران چشم ياري داشتيم

خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم

 

صد بار به سنگ كينه بستند مرا

از خويش، غريبانه گسستند مرا

گفتند هميشه بي ريا بايد زيست

آيينه شدم، باز شكستند مرا

در عشق، اگر عذابِ دنيا بكشي

با اشك، به ديده طرح دريا بكشي

تا خلوتِ من هزار غربت باقي است

تنها نَشدي كَه دردِ تنها بكشي

تا عشق تو داغ بر جبين ميريزد

چشمم همه اشك آتشين ميريزد

هجران تو را اگر شبي آه كشم

خاكستر ماه بر زمين ميريزد

 

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها


کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها


چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها


تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها

+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:جنس,اسمان,دریا,دعا,شکوفاست,تنهایی,ادمها,عاطفه شعر تنهایی,شعر جدایی,نیت,زمزمه,طلوع,عشق,پنجره,دلت,وسعت,عکس,عکس تنهای,ساعت23:42توسط وحید SODAGAR | |

من از زمانه که دست تو داد تقدیرم

هنوزم که هنوز است سخت دلگیرم

تو رفته ای و من اندر هجوم خاطره ها

چو قاب عکس قدیمی اسیر تصویرم .

+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:من,زمانه,قاب,عکس,قاب عکس,دست,تقدیر,هجوم,اسیر,سخت,دلگیر,خاطره ها,هجوم,شعر تنهایی,شعر جدایی,شعر,,ساعت23:35توسط وحید SODAGAR | |

دیدم دلم گرفته هوای گریه دارم

تواین غروب غمگین دورازرفیق ویارم

دیدم دلم گرفته دنیابه این شلوغی

این همه ادم امامن کسی روندارم

دیدم غروب امانه مثل هرغروبی

پهنای اسمانهاازغم ندیده بودم هرگزبه این شلوغی

دیدم که جاده خسته است ازاینکه عمری بسته است

اونم تمام حرفاش یااز هجوم بارون یاازپلی شکسته است


من وغروب وجاده رفتیم تابی نهایت

ازدست دوری راه کسی نکردشکایت

گم شدیم ازغریبی من وغروب جاده

ازبس هواگرفته ازبس که غم زیاده

پرازغبارغم بودهرجا نگاه می کردی

کی داشت خبر که یک روزمیری که برنگردی

دیدم غروب امانه مثل هرغروبی

پهنای اسمون وهرگزندیده بودم ازغم به این شلوغی

دیدم که جاده خسته است ازاینکه عمری بسته است

اونم تموم حرفهاش یاازهجوم بارون یاازپلی شکسته است

اونم تموم راهاش یاانتها نداره یادر میونه بسته است


من وغروب جاده رفتیم تا بی نهایت

ازدست دوری راه یکی نداشت شکایت

گم شدیم ازغریبی من وغروب جاده

از بس هوا گرفته از بس که غم زیاده

برو خیالت نباشه

  رفیق نیمه راه من

     اگر چه این بغض غریب 

       نشسته در نگاه من

        برو به خواسته هات برس

         فکر دل منو نکن

        برای ناله های دل

        فکر شنیدن و نکن

        الهی نازنین من

          بری به خواستت برسی

             نفرین نمیکنم تو رو 

               پیش خدای بی کسی

                 به فکر این دلم نباش

                  خیال نکن در به دره

                    که یه جوری بعد تو هم

                      عمر منم می گذره

                           خدا میدونه دردمو

                         تو که غریبه ای باهام

                       نمیدونم چی کار کنم

                             بااشک روی گونه هام